ssaammwest@yahoo.com
.
وصیت نامه مهاتما گاندی: चपटे अकत पचक चपचेअ यपचप चपचा ठेआत झख़ढ हनी ऐग
من که خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم،
مخصوصا” اون قسمت که میگه:
भीडग डीऔ भ
مربی تیم بازنده والیبال در اروپا: مربی تیم بازنده منچ و مارپله در اروپا: مربی تیم بازنده واترپلو در اروپا: مربی تیم بازنده فوتبال در اروپا:
تفاوت های فرهنگی باخت در ایران و اروپا
مربی تیم بازنده شطرنج در اروپا:
امروز روز ما نبود و زیاد هم خوب بازی نکردیم.
مربی تیم بازنده شطرنج در ایران:
کورنومنت که افتضاح بود. هوا هم آلوده بود و اسب و فیل ما رو از نفس انداخت. زمین بازی هم به درد گوسفند چرانی میخورد.
امروز تمرکز خوبی روی بازی نداشتیم و تیم رقیب بهتر از فرصتها استفاده کرد.
مربی تیم بازنده والیبال در ایران:
تور که سوراخ بود! توپ که باد نداشت و مربع بود و من نمیدانم فدراسیون خجالت نمیکشد از این وضع توپ. داور اول هم بی شعور بود. من واقعا متاسفم برای این ورزش.
مقصر شکست امروز من بودم و دیگر هیچ. به تیم برنده هم تبریک میگم.
مربی تیم بازنده منچ و مارپله در ایران:
تاس که اصلا نمیچرخید. مارها هم که برای آنها خوش رقصی می کردند و فقط به ما نیش میزدند. داوری هم که فاجعه! تماشاگر هم دائم توی صورت ما لیزر انداخت…واقعا یه مشت بووووووق دارند این ورزش را اداره میکنند! خاک بر سر ما که آمدیم توی این ورزش. و خاک بر سر تیم مقابل که با این دودرهبازیها تیم ما را برد و خاک بر سر تماشاگری که اینطوری به بچههای ما فحش داد و خاک…
بچه های ما امروز خسته بودند و نشد تاکتیکها به درستی اجرا بشه.
مربی تیم بازنده واترپلو در ایران:
آبش که خیس بود. زمین که موج داشت. تیر دروازه ها هم به اراده تیم مقابل تکون میخورد. بازیکنان حریف هم توی آب هر کاری خواستند کردند، آب رو اصلا نمیشد بو کرد! توپ هم که لیز بود. من نمیدونم واسه چی اصلا ما مسابقه برگزار میکنیم.
تیم مقابل امروز خیلی بهتر از روزهای قبل بازی کرد و متاسفانه خط دفاع ما نتونست اونطور که باید ظاهر بشه.
مربی تیم بازنده فوتبال در ایران:
یعنی من …(از انتشار باقی کلمات معذوریم!)
زنگ زدم مدرسان شریف گفت:بله بفرمایید! گفتم:مدرسان شریف گفت: بله درسته امرتون؟ گفتم:مدرسان شریف گفت:مسخره کردید؟ گفتم : مدرسان شریف گفت:دیگه مزاحم نشید! گفتم:مدرسان شریف گفت : چی؟ گفتم:مدرسان شریف گفت:کی؟ گفتم:مدرسان شریف گفت : کجا؟ گفتم:مدرسان شریف...تلفن 29 دوتا شیش! کصافط قطع کرد خودشون از همه بی جنبه ترن!مسخره ها...
چشماتو ببند... حالا منو تصورکن !!! .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تبریک میگم...
شما ماه رو رؤیت کردین
عیدتون مبارک
کاربردهای مختلف "مُردن" در فرهنگ ایرانی ! . . . . . . میمُردی ؟؟ نظر بذاری؟!!!!
برو بمیر : برو گمشو !
بمیرم برات : خیلی دلم برایت میسوزه !
می میرم برات : عاشقتم !
میمُردی ؟؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟
مُردی ؟؟ : چرا جواب نمی دی ؟
نمُردیم و ... : بالاخره اتفاق افتاد !
مُردیم تا ... : صبرمان تمام شد !
مُرده : بی حال !
مُردنی : نحیف و لاغر !
مُردم : خسته شدم!
من بمیرم ؟ : راست میگی
ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﺗﻮ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺯﺭﺍﻓﻪ ﻫﺎ ﻭﺍﮊﻩ “ﺍﯾﻦ ” ﻭﺟﻮﺩ
ﻧﺪﺍﺭﻩ ؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﻦ ﻭ ﺩﺭ
ﻭﺍﻗﻊ “ﺍﯾﻦ” ﻣﯿﺸﻪ “ﺍﻭﻥ … ”
ﺑﺮﯾﺪ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﯿﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ !
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺸﯽ ﺍﺵ ﮔﻔﺖ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺮﯾﻢ ﺷﻤﺎﻝ!
ﻣﻨﺸﯽ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ!
ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯿﻪ!
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺧﺼﻮﺻﯿﺶ ﮔﻔﺖ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ
ﻣﯿﺮﻩ
ﻣﺮﺧﺼﯽ!
ﺷﺎﮔﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮔﺶ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺗﻌﻄﯿﻠﻢ
ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺮﯾﻢ
ﺷﻤﺎﻝ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻗﺮﺍﺭﻭ ﺑﺎ ﻣﻨﺸﯽ ﮐﻨﺴﻞ ﮐﺮﺩ
ﺭﻓﺘﻢ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ، ﻟﭗ ﺗﺎﺑﺸﻮ
ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺭﻭﻣﯿﺰ، ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻟﭙﺘﺎﺑﺘﻮﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ.
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﭼﺮﺍ؟
ﺩﺧﺘﺮﻩ : ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﻗﺪﯾﻤﯿﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﯾﺰﻡ!
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﺧﺎﻧﻢ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻣﯿﺸﻪ ﻟﻄﻔﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﺑﺪﯾﻦ؟
.
....
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻣﻮﺱ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ
-ﺭﻭﯼ ﻓﺎﯾﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ cut ﺭﻭ
ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ.
- ﻣﻮﺱ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ.
-ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻣﻮﺱ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﯾﺪﻩ ﻭﺻﻞ
ﮐﺮﺩ.
- ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ PASTE ﺭﻭ ﺯﺩ !!!!
.
.
.
.
.
- هیچی دیگه دوستم الان تو کماس !!!!!
دوتا دختر يكي خيلي خوشگل يكي خيلي زشت ميرن تو يه شركت واسه مصاحبه كه اونجا يكي شون استخدام بشه
مدير شركت يه نگاه بهشون ميندازه و ميگه : قيافه اصلا براي من مهم نيست مهم فرهنگ و علم شماست.
از خوشگله ميپرسه كه جمعيت ايران چند نفره ؟ ميگه هفتاد ميليون. مدير ميگه افرين درست جواب دادي.
رو ميكنه به زشته ، ميپرسه خوب اين هفتاد ميليون رو يكي يكي نام ببر!
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟
دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz
پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟
دختر : تهران/نازنین/۲۲
پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.
دختر: مرسی!شما مجردین؟
پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟
دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟
پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟
دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.
پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.
دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟
پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟
دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟
پسر : خیابون دربند. شما چی؟
دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟
پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟
دختر : اسم فامیلی شما چیه؟
پسر : من؟ حسینی! چطور؟
دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟
پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..
دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!
پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!
دختر : او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای
پسر : باشه عمه ملوک! بای……
یه روز یه ترکه بود... ستار خان بود، شاید هم باقر خان یه روز یه رشتیه بود...
اسمش. میرزا کوچک خان جنگلی؛ میرزا کوچک خان
اسمش کریم خان زند. موسس سلسله زندیه. یه روز یه قزوینه بود...
به نام علامه دهخدا... یه روز ما همه با هم بودیم... ترک و رشتی و لر و اصفهانی و...
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم !! این از فرهنگ ایرانی به دوره...! آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند...!! پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه !!!
اسمش...
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه...
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد
یه روز یه لره بود...
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بوده و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.
یک دختره که مانتو جدید خریده بود قبل از شروع کلاس هی فیگور میگرفت
پسرا کشته مردش شده بودن و دخترا حسودیشون میشد
موقع کلاس هی میرفت بیرون به بهانه زنگ خوردن گوشیش ؛ تا بقیه مانتوی جدیدشو ببینن
بار آخری چشتون روز بد نبینه جلوی بچه ها خواست بره بیرون پاهاش پیچیدن به مانتوش با سر افتاد جلوی استاد و گوشیش رفت زیر میز استاد ، و باطریش اومد زیر پام
جسد دختره سینه خیز از کلاس رفت بیرون
کلاس منفجر شد و تا فرسنگ ها دورتر صدای نعره پسرا میرفت یکی هم این وسط غش کرد (((:
از اون روز 2 سال گذشته ولی از دختره خبری نیس که بیاد باطریشو تحویل بگیره !
کسی اگه خبری ازش داره بهم بگه .... بگو خب !!!!
ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮﯼ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺷﺪ: ” ﺑﺎﺯﺩﯾﺪﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻏﺬﺍ ﻭ ﺧﻮﺭﺍﮐﯽ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﻓﺮﻣﺎﯾﯿﺪ .” ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺠﺪﺩﻥ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ ” ﺑﺎﺯﺩﯾﺪﮐﻨﻨﺪﻩ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﻓﺮﻣﺎﯾﯿﺪ !” ﺍﯾﻦ ﻫﺸﺪﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ : ” ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻋﺰﯾﺰ ﺧﻮﺍﻫﺸﻤﻨﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻏﺬﺍ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ !”
هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبرو شد. آنها در یافتند که خودکار های موجود،در فضای بدون خاذبه کار نمی کنند.برای حل این مشکل آنها مشاورین اندرسون را انتخاب کردند.. تحقیقات بیش از یک دهه طول کشید،12 میلیون دلار صرف شد و در نهایت خود کاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت،زیر آب کار می کرد،روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت . از دمای زیر صفر تا دمای 300 سانتیگراد کار می کرد!!! اما روس ها راه ساده تری داشتنند آنها از مداد استفاده کردند! نتیجه:این داستان مصداقی برای مقایسه در روش در حل مسئله است: 1.تمر کز روی مشکل<نوشتن در فضا> 2.یا تمرکز روی راه حل<نوشتن در فضا با خودکار>
پسر عموم زن گرفته.. خانوادش میگن تو دانشگاه پیداش کرده. ولی دختره امسال کنکور داده. چجوری نمیدونم ؟!؟!؟
یکی منو توجیه کنه!!
ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﺎﻫﻠﯿﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ
ﺗﻮ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻩ
ﺩﺧﺘﺮﻩمیخواست ناز کنه گفت :ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻦ ﻗﺼﺪﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻣﻦم گفتم :ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻣﯿﻮﻩ ﺑﺨﻮﺭﻡ
ﺑﺮﻡ :)))))))))))))))))))))) ﺧﺨﺨﺨﺨﺦ
... .
ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﺩﻓﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ
ﻣﯿﮕﻢ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ ﭘﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻃﺮﻓم...!! :|
بابام امروز میگه عشق کشکه. . . . گفتم زندگیم آشه، بدون کشک مزه نداره. .. زد تو سرم گفت پاشو کولرو خاموش کن تا آش و کشکُ حالیت کنم.
داشتم با تبلت پسر عموم “Angry Beards” بازی میکردم ! بابام اومد بقلم نشست ، یه سری تکون داد زیر لب گفت : ” آخرشم کفتر باز دیجیتالی شد”